زبان و ادبیات عربی... هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم...
| ||
|
تاریخ ادبیات، مجموعه مشخصی از اطلاعات معین که افزایش و کاستی نمی پذیرد، نیست. هر روز به موازات رشد جامعه بشری و پدیدار شدن بینش های نو و اطلاعات جدید، چهره تاریخ دگرگون و اعتبارهای پیشین باز نگریسته می شود. بنابراین هر طرح و روشی برای مطالعه تاریخ ادب در معرض تغییر و تکمیل و یا احیاناً طرد است. اما مهم آن است که طرحی که در یک زمان بخصوص برای مطالعه تاریخ ادب افکنده می شود، قادر به حل معضلاتِ همزمانِ خود باشد. یکی از معضلاتی که در مورد نگاشتن تاریخ ادب وجود دارد، این است که همواره تقسیم بندیهای دورههای آن بر اساس شیوه ها و شکل های خود آیین و خود مدار ادب نیست؛ بلکه همیشه مشکل وابستگی به وقایع و حوادث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را داشته است. این در حالی است که تاریخ ادب باید تاریخ قبض و بسط و فراز و فرود ادبیات باشد و علل داخلی- ساختی تغییرات ادب را بیان کند. در میان اغلب ملت ها، تاریخ ادبی حداقل بر مبنای چهار دسته الگوی کلّی نوشته می شود : 1) الگوهای ادواری جریانها مانند چرخه های ظهور و افول و مراحل سه گانۀ «تولد، کمال، مرگ» 2) الگوهای سازمند و ارگانیک در ادبیات ملی. در این الگوها، هر کدام از مکتبهای ادبی بر اساس کیفیات که در آنها غالب است از یکدیگر متمایز می شود مانند رمانتیسم، رئالیسم و ... . 3) الگوهای گاهشمارانه که خطوط زمانی دلخواه را بر اساس دهه، سده به کار می گیرد. 4) الگوهایی که از تقسیم بندی ادواری تاریخ تبعیت می کند. چنین الگوهائی بیشتر بر این متّکی است که هر حوزۀ سیاسی با فرهنگ اجتماعی خاص خود همراه است بنابراین ادبیات ویژه ای را پدید می آورد. این چهار نوع الگو، گاه بطور متداخل و بدون در نظر گرفتن تقابل ها به کار می رود و مرزهای بین آنها تخمینی و فاقد وضوح است. با این حال در ادبیات اغلب ملل، آنچه از میان انواع الگوهای فوق، بیشتر رایج است، تقسیم بر مبنای دوره های سیاسی است؛ چرا که تاریخ سیاسی همیشه پس زمینۀ تاریخ ادبی تصور شده و عامل مهمی در دگرگونیهای فرهنگی بوده است. دلیل این امر آن است که تاریخ نگاران، همواره جایگاه ادب را به پس زمینهای به جا مانده از تحولات سیاسی- اجتماعی و یا به حبابی روی آب تقلیل داده اند. اگر پیشتر، تاریخ ادب را به سیاق تاریخ نویسی سیاسی آن زمان که مشغول ثبت و شرح ظهور و فرود شاهان بود، به ولادت و وفات مولفانی نام آور تقلیل می دادند، دیری است آن را به روشهای امروزین تاریخ سیاسی تحریر می کنند و همانگونه که در تاریخ سیاسی، ادب همچون محصول شرایط و اوضاع خاص، در پس زمینه قرار می گیرد، در تاریخ ادب نیز آن را به مثابه فرآورده ای فرعی که تنها حوادث خاص سیاسی- اجتماعی را انعکاس می دهد، بر مبنایی غیر از خودش مورد بررسی و کاوش قرار می دهند. دورههای سیاسی بیشتر بر این قضیه متکی است که هر حوزه سیاسی با فرهنگ اجتماعی خاص خود، همراه است؛ بنابراین ادب ویژهای را پدید می آورد. اما چند نکته در باب تاریخ ادب نگاری: 1-بررسی تاریخی، لزوماً با نوعی تقسیمبندیِ تاریخی همراه است. نگارش تاریخ ادب بر اساس دوره های سیاسی و اجتماعی یک فرهنگ خاص، ممکن است اطلاعات جالب توجهی در باب شناسه های فرهنگی و فکری یک دوره یا دورههای مختلف تاریخی به دست دهد اما قطعاً موجب تنگ نظری درباره آثار ادبی میشود. 2-تبعیت محض ادب از سیاست، اینگونه نشان میدهد که ادب از درون خود، دارای یک سلسله ویژگی ها و مولفه های بخصوص نیست که بتواند سازنده الگویی برای تعیین دوره های تاریخ ادبی باشد. 3-تاریخ ادب نباید بازتابی انفعالی یا رونوشتی از تحولات سیاسی- اجتماعی باشد.کمال مطلوب یک تاریخ ادب آن است که بتواند از جمیع جهات ممکن و شناخته شده، رویه ها و وجوه مختلف ادب را بررسی کند. تبیین جریان تحول بر مبنای زمان تطور ذوق هنری تعلیل و استدلال عوامل درونی و نیروهای داخلی شکل دهنده انواع ادبی از وظایف تاریخ ادبی است. همچنین تاریخ ادب به جای آن که طفیلی محض شرایط سیاسی باشد، باید گزارشگر سیر تکامل آن دسته از آثار ادبی باشد که بر اساس صیغه مشترک تألیفی، نوع ادبی، گونه های سبکی یا سنت زمانی، در گروه های کوچک یا بزرگ، قرار گرفته اند. 4-برای نگارش تاریخ ادب ، باید بسترهای تئوریک تاریخنگاری ادبی را مهیّا کرد. در این راستا انتخاب یک زاویه ی دید نسبت به تاریخ،گام مهمی است.تاریخ ادب یک حوزه معرفتی است مرکب از ساختار تاریخ و ادب.در تاریخ ادبی، مسأله ی تداوم سنّت در آثار ادبی و نسبت اثر با قبل و بعد از خود، ماهیّت حادثه ادبی را از حادثه سیاسی جدا میکند.ضمن اینکه آثار ادبی« بی زمان» هستند یعنی حادثه ادبی همیشه اتفاق میافتد و خوانندگان جدیدی که با آثار ِجاودانه مواجه میشوند، همواره رویکرد، فهم و درک تازهای از متون دارند که بخشی از تاریخ ادب را تشکیل میدهد.تاریخ ادب باید تاریخ تحوّل ادبی، نیز تاریخ بسط و قبض و فراز و فرود ادبیات باشد و علل داخلی-ساختی و خارجی-اجتماعیِ تغییراتِ ادبی را بیان کند.
نظرات شما عزیزان: س. ظ
ساعت22:16---23 شهريور 1391
دكتر افضلي يه سوال ديگه :
به نظر شما رويكردهاي علمي و هرمنوتيكي تونسته در تاريخ ادب نگاري لغزش هايي رو كه ادبيات نگاري سنتي وجود داشته برطرف كنه ؟ يا اينكه فقط از لحاظ ظاهري دچار تغيير و تحول شده ؟ پاسخ:سلام..خیر نتوانسته است تغییری بنیادین بوجود آورد.برایتان بیشتر توضیح خواهم داد. ساعت18:24---23 شهريور 1391
درود و دو صد ادب :
استاد سوالي دارم كه دوست دارم جواب شما را در اين مورد بدانم : چگونه مي شود آن دسته از منتقدان را كه مفهوم تاريخ ادبيات را بر نمي تابند و اعتقادشان اين است كه موضوع اين دو دانش با هم متفاوت است چرا كه ادبيات ناظر بر تخيل ، داستان ، قدرت تشخيص يا احساس است حال آن كه تاريخ بررسي عيني و عملي وقايع گذشته است ، متقاعد كرد ؟ يا از نظر بابك احمدي : تاريخ و ادبيات هم در غايت و هم در روش و هم در داده هاي اين دو دانش با هم متفاوند « ملاك روايت تاريخي ، حقيقت است اما ملاك اثر هنري ، ميزان لذتي است كه در مخاطب مي آفريند آگاهي تاريخي همواره نگاهي به گذشته است به اين معني كه آگاهي تاريخي بازانديشانه و گذشته نگر است !!! به نظرتان اين مسائل اصلا محلي از اعراب دارند ؟ و چگونه مي توان پاسخي قانع كننده به آنان داد ؟ پاسخ:سلام بر آقا سعید عزیز..سوالهایت طوفانی است و پاسخشان نیازمند فضایی بزرگتر از قسمت کوچک و محدود مجازی پاسخ به نظرات..از روز شنبه اول مهر ماه، در 6 یا 7 قسمت دنباله دار ، مفصّل به بحث تئوریک نظریه تاریخ ادب و تاریخ ادب نگاری خواهم پرداخت.فقط مقدمتاً خدمتت بگویم -بی آنکه بخواهم محلّ اعراب نظرات گوناگون را تبیین کنم-که بابک احمدی ، قضیه را خوب رفته است، تاریخ و ادب، دو ساحت هستند. حافظی
ساعت12:57---23 شهريور 1391
با سلام و احترام. و آرزوی تندرستی برای شما استاد بزرگوار
پاسخ:متشکرم |
|
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |