زبان و ادبیات عربی...
هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم... 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

 سال هاست که بسیاری از پژوهشگران به بررسی و تحلیل متون ادبی و فخیم ادبیات کلاسیک ایران پرداخته اند و از این رهگذر آثار گرانقدری را از خویش به جای نهاده اند.اگرچه هر کدام از این شروح در نوع خود بی نظیر است اما پاره ای از این آثار بدلیل جامعیت و در نظر گرفتن تمام جوانب ار اهمیت ویژه ای برخوردارند. قلم بی نظیر و بیان بی بدیل دکتر محمد استعلامی نیازی به معرفی ندارد.تمامی اهل ادب کمابیش، خواسته و ناخواسته، با آثار این عزیز بزرگوار برخورد داشته اند.اما پژوهش و تحلیل ماندگار وی در حوزه افکار و جهان بینی مولانا و حافظ همواره هر طالب علمی را سیراب کرده و از مراجعه به سایر منابع بی نیاز می گرداند.کتاب هایی را که امروز به شما معرفی می کنم در زمینه شناخت عمیق افکار مولانا و حافظ و درک صحیح اسرار و رموز بیان سحر انگیز و شیوای آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است:                

 

 

1-شرح مثنوی شریف (در 7مجلد از دکتر محمد استعلامی)

 

 

2-درس حافظ(شرح تمام غزلیات حافظ در 2مجلد از دکتر محمد استعلامی)

مطالعه آن ها را به همگی شما دوستان عزیز توصیه می کنم.

 
 
 


 

 

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 17:47 ] [ علي افضلي ]

 

با سلام.

ضمن تشکر از تلاش های بی وقفه وبی شائبه ای که برای گسترش فرهنگ و دانش ادبی به کار می گیرید تا دانشجویان و علاقمندان به این جواهرات گران بها را هرچه بیشتر با کتاب های جدید ومتون ارزنده ی ادبی آشنا سازید، به کتاب هایی که دوست دارم و فکر می کنم که ارزشمندند ، اندیشیدم وبرای انتخاب یکی از آن ها ، درماندم که کدام یک را به عنوان بهترین می توانم ، خدمت شما معرفی کنم . وقتی به خود آمدم دیدم که در میان گل های زیبایی قرار دارم که هرکدام بویی و رنگی ممتایز دارند . وبرای شکوفایی این گل های زیبا ، بزرگانی که اکنون شهرت جهانی پیدا کرده اند ، سال هازحمت کشیده اند و اندوخته های ارزنده خود را در طبق اخلاص گذارده اند و تقدیم ادب دوستان و مشتاقان ابن گونه آثار کرده اند . بنابراین انتخاب برایم مشکل شد . چرا که از یک طرف کارهای ارزنده ی بدیع الزمان فروزانفر بود که خود هریک گوهری بدیع بود از طرفی جلال الدین همایی بود که در این میان جلوه ی جلالش خود را نشان داده بود وکارهایی کرده بود کارستان . بعد نوبت دکتر زرین كوب رسید که کارنامه ی زرینش مملو از جواهرات رنگارنگ است و گذشتن از این ها نیز کاری مشکل است . دکتر غلام حسین یوسفی ، که یوسف های معنوی دیگر را خلق کرده است و با نثر زیبا وبی نظیرش ساعت ها مرا به خود مشغول داشته است ، نیز خود باغ پراز کل های زیبا دارد که وصفش دراین محدوده نمی گنجد . واسلامی ندوشن هم نثری بی نظیر دارد و قلمی توانا وجذاب که مدت ها مرامجذوب کرده است . اما دکتر شفیعی کدکنی که قلمی توانا و همتی والا دارد و آثار درخشان او دایم مورد مطالعه ی علاقمندان به ادب فارسی است و... با اين وجود درمیان همه  این بزرگان که هرکدام آوازه ی بلندی دارند. کتاب مستطاب «ذهن وزبان حافظ » از بهاء الدین خرمشاهی، شاید به این خاطر که علاقه ای زیاد به حافظ دارم ،با اما واگر های فراوان ، به عنوان کتابی که از آن نکات تازه زیادی درباره  حافظ می توان ، به دست آورد را برای علاقمندان به شعر حافظ مفید ترمی دانم و برجسته تر..

 

 

غلامعباس نفيسي - عضو هيات علمي دانشگاه آزاد دزفول

 

                                                                 


[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ] [ 9:52 ] [ علي افضلي ]

سلام.

 

 با کمال خوشوقتی مطلع شدم که جناب آقای دکتر کیمیایی، مولف محترم کتاب خلقت و تکامل مغز و روان که مقیم آمریکا هستند،نقد جناب دکتر زاهد عزیز بر کتابشان را که تحت نام کتاب(4)در همین وبلاگ منتشر شده است،ملاحظه نموده و یادداشت زیررا ارسال داشته اند.از ایشان بسیار سپاسگزارم و امیدوارم اینگونه تبادلات علمی، بیشتر صورت پذیرد:


« با سلام، از اظهار لطفی که نموده و مروری بر مقوله ی بنده نوشته بودید تشکر فراوان دارم. خیلی خوبه و امیدوار کننده، مثل این که آتش دارد شعله ور می شود. آقای زاهد گویا هنوز دچار دوگانگی دکارتی است که اراده را چیزی ورای محصولات خود مغز می پندارد و تصور مبهم آزادی عمل را دارد. این برداشت مستلزم داشتن خودی است تصمیم گیرنده که امیدوارم آقای زاهد کتاب آخری در باره ی ادراک احساس و خود را بخواند و ببیند چنین نهادی تصمیم گیرنده ای هم وجود ندارد. درست بهمین دلیل است که سریال نوشته ها هنوز تمام نشده است و امید دارم فرصت پیدا کنم و همه ی شبهات را برطرف کنم.  البته تعجب کردم که کسی به این سرعت کتاب را خوانده و مقصود مرا به این خوبی درک کرده باشد. امیدوارم که نوشته های بعدی متمم برداشتهایتان باشند تا موضوعات بخوبی حلاجی شوند. شاید کتاب دیگری در باره ی ادراک کاذب اراده هم بنویسم، مقصود من نبود آزادی عمل برای مغز نیست، هر چه مغز پرورش بیشتری پیدا کند از قید و بند سرشتش هر چه باشد، رهاتر شده و آزادی عمل بیشتری پیدا می کند، چون در موقع واکنش اطلاع بیشتری در دسترسش است و این عین آزادی عمل است . ولی مَنی آن بالا نیست که آزادی داشته باشد یا نداشته باشد. بهرحال از ایراداتتان  تشکر می کنم و خیلی دلم می خواست که به نوشته های شما دسترسی داشتم، غربت است و هزار افسوس و بله امید داریم که روزی در خاک وطن،ملاقاتتان کنیم. کیمیایی »

 

[ شنبه 17 تير 1391برچسب:, ] [ 19:16 ] [ علي افضلي ]

کتاب  «خلقت و تکامل مغز و روان» نوشته جناب آقای دکتر کیمیایی اسدی را جدی بگیریم. این کتاب میکوشد ما را با اسرار جهان پیچیده مغز آشنا کند و تا اینجا گویی فقط یک کتاب تخصصی پزشکی پیش رو داریم ولی افزون بر این میکوشد به ما نشان دهد که آنچه در مغزآدمی میگذرد چگونه میتواند دربروز رفتارهای طبیعی وناطبيعی او منشاء اثر باشد وازاین رو با کتابی فلسفی یاشبه فلسفی طرفیم .خدا کند خواننده گرامی بداند که دراین کتاب نه با فلسفه یا انسان شناسی محض  روبرو خواهد بود ونه با پزشکی محض ، او درخط مرزی حرکت میکند، مرزی که هنوز ندانسته ایم چقدرنسبی، ظریف وشکننده است.  شایدکتاب استاد کیمیایی در ادامه پروژه سقراط قرار داشته باشد.سقراط متفکری  بود که درگفتگوهای پیگیر وخستگی ناپذیرخویش میکوشید ریشه وخاستگاه شرارتهای اخلاقی انسان رادریابد. نظر او این بود که آدمی پیوسته خواهان خوبی ولذت است واگر  بدی رابرميگزيند این گزینش فقط نتیجه نقصی در ادراک ومعرفت اوست.انسانی که سبعانه میکُشد و جنایت میکند بی شک از نظرگاه محدود خویش نفع وسودي در قتل وجنایت  دیده است واین نفع و سود برای او امری خواستنی ومحبوب است. اگر او میتوانست سرشت راستین زشتی وپلشتی را فهم کند برای انجام جنایت خویش  انگیزه ومرجحی نمییافت و درنتیجه دست به آن نمی آلود بنابراين آدمی گناهکار نیست بلکه نادان است.شرارتهای انسان ریشه در جهالت او دارد ونه درگناهکاري اش.خطاهای ما اگر با چشم خرد بنگریم همگی قصورند ونه تقصیر.این است پروژه بزرگ سقراط: بیایید  ریشه جهل را بخشکانیم درآن صورت انسان به سوی نیکی خواهد رفت.سقراط ازمقوله شر گناه زدایی کرده وآنرا به نادانی تحویل میدهدو سلاح مبارزه با این نادانی همانا دانایی ،حکمت وگفتگوست. این پروژه به گمانم همچنان درافق اندیشه مدرن ادامه دارد اگرچه  با شیوه ها وجهتگیری های دیگر. اکنون شايد ازکتاب تکامل وخلقت مغز وروان بیاموزم که ریشه  بسیاری از رفتارهاي نابهنجار من جایی درهمین  بدن مادی ام محکم شده است.من گهگاه بیهوده میکوشم خود و یا ديگری را محکوم کنم.ترشح هورمونها نه ستایش برانگیز است ونه قابل محکومیت.جناب دکتر کیمیایی  درکتاب  خود به من می آموزد که  آنچه را تاکنون ندیده ام با چشم مسلح علم بشری ببینم.اگر پایم شکسته باشد مردمان بادیدن پای شکسته ام از نقص  بدنم آگاه میشوند ورنجي را که میکشم درمی یابند از این رومعمولاً راه را برایم باز ميکنند وبه من یاری میدهند اما اگر هورمونی در مغز یا بدنم کمتر یا بیشتر از حد طبیعی ترشح کند این چيزی نیست که کسی به چشم خود ببیند واز این رو مردمان درنمی یابند که چرا بيهوده خشمگینم ویا چرا دارای خویی ددمنشانه هستم.نقص ظاهری را میبینیم ومعمولا آدمی را به خاطرش ميبخشیم اما نقص باطنی(نقصي  که فقط از چشم غیرمتخصص باطنی است) رانمی بینيم واز این رو رفتاری را که برخاسته از این نقص است یکسره به  حساب ومسئولیت فرد میگذاریم.ما دیگری را شتابزده مسئول میخوانیم بی آنکه بدانیم که دیگری بدنی متفاوت با مادارد.مغز من با مغزدیگری متفاوت است.شاید هورمونها بهشتی برای من ساخته اند و برای دیگری دوزخی .این بصیرتی بسیار مهم وبالقوه تاثیرگذاراست اما متاسفانه چنان نیست که انسانها بتوانند براحتی باآن کناربیایند.ما عادت داریم که به دیگری اتهام زده وبه سادگی مجازاتش کنیم .ما میکوشیم  واقعیتهای پیچیده راساده کنیم چراکه زندگی شتابزده ما به تصمیمها وقضاوتهای شتابزده ما وابسته است اما این هورمونهای لعنتی آنگونه نیستند که بتوانیم محاکمه شان کرده وازآنها انتقام بگیریم.هورمونها به ضرورت ترشح میشوند نه به اختیار ودر این صورت انسانی که مقهور این ضرورت است به درمان نیاز دارد نه تازیانه واعدام وزندان.اینکه  بکوشیم درمان را جایگزین تنبیه کنیم به کوششی عظیم درتربیت خویش نیاز خواهیم داشت.متفکری چون جناب دکتر کیمیایی که ما را با جهان پیچیده مغز آشنا میکند درمیان جملات علمی وفنی خویش هدفی اخلاقی وانسانی  رادنبال میکند.او به ما می آموزد که آدمی گه گاه بیمار ازبدن خویش است وبدن با تازیانه درمان نمیشود بلکه به درمانهای علمی نیاز دارد.این نکته اگر جدی گرفته شود شاید به جایگزینی روشهای بهتر وانسانی تر به جای روشهای وحشیانه تعامل با انسانها بیانجامد.دراینجا سقراط فیلسوف وبقراط پزشک به هم نزدیک شده اند تا سعادت آدمی را تامین کنند.به این اراده اخلاقی ارج نهیم وسپاسگزار این کوشش بزرگ باشیم. با این همه بد نیست دراینجا به نکته ای  فلسفی ودردسر برانگیز نیز اشاره کنیم.کتابهایی که ما را با قلمرو پیچیده حیات زیستی مان آشنا می کنند گاه در معرض این آسیب  اند که گونه ای بینش ومعرفت را به جای تمام معرفت بنشانند.ما دانسته ایم که هورمونهای ما چه نقش تعیین کننده ای درخلق وخوی مان دارند.این چیزی است که یک زیست شناس میتواند به ما نشان دهد و ما باید متواضعانه وصمیمانه از اوتشکر کنیم وافزون براین بکوشیم نظام تعلیم وتربیت ونیزنظام پاداش وجزای خود رابراساس این آگاهی بهبود بخشیم اما از این مقدمات علمی جهش کردن  به این نکته که انسان فاقد اراده بوده ویکسره دست و پابسته هورمونهای خویش است نتیجه ای فلسفی ومتافیزیکی  است که میترسم درنقد فیلسوفانه تاب مقاومت نیابد.مقوله ای همچون اراده(معرفت وادراک واحساس وبقیه حالات انسانی نیز هم) چنان نیست که مابتوانیم آنرا کاملاً به یک موضوع وبرابر ایستا(ابژه) تبدیل کنیم ویکسره آن را به تیغ جراح ولوله های آزمایشگاه بسپاریم.من میتوانم به یک پرتقال بنگرم واگر گیاه شناس قابلی باشم میتوانم درباره آن اطلاعات علمی صادر کنم زیرا پرتقال موضوعی است مستقل از من که می تواند درفاصله ای مشخص با من قرار داشته باشد ومن میتوانم در فاصله سوژه-ابژه آن را مورد بررسی قرار دهم اما اراده من چیزی جدای من نیست ومن نمیتوانم به آن از فاصله مناسبی که پژوهش علمی طلب میکند، بنگرم مگرآنکه  به هرحال چیزی از جوهرحقیقی اش را نادیده گرفته باشم.اجازه دهید با یک مثال مطلب را بازکنیم.مریخی ها به زمین آمده اند ومی خواهند رفتارهای انسان زمینی را بررسی کنند.یکی از رفتارهایی که مریخی ها علاقه مند بررسی آن هستند نحوه جفت یابی وتولید مثل انسان است.آنها خودشان تولید مثل عجیب وغریبی دارند.هرمریخی هنگامی که بالغ می شود سالی یکبار دچار سرفه ای دردآور و طولانی میشود و پس از نیم ساعت از حلقومش موجود مریخی کوچک ولزجی بیرون می آید.همین. نه مردی ونه زنی و نه هیچ احساس عاشقانه و اروتیکی.مریخی ها با هوش سرشار خویش تمام زیر و بم های زیست شناسانه جنسیت وتولید مثل را درانسان بررسی میکنند اما چیزی که نمیفهمند ومتاسفانه هیچگاه نمیفهمند این است که این احساس جفت خواستن چیست وچگونه است.روزی یکی از همین مریخی ها با خود میگوید:« ای کاش برای مدتی انسان میبودم تا بفهمم این بیچاره ها دقیقاً  دچار چه احساساتی میشوند،آخر چطور ممکن است .نمیفهمم،نمیفهمم.» در اینجا آنچه که برای مریخی نفهمیدنی است آن حالت درونی و احساس محضی است که یک انسان آن را درخود می یابد و تنها با شهود مستقیم میتوان دریافتش کرد.این شهود درونی یا این نگرش پدیدارشناسانه اگرچه در لایه مادی خویش وابسته به سازوکارهای بدنی است اما یکسره به آن تحویل پذیر نیست. پدیده هایی همچون اراده ویا ادراک میتوانند به موضوعاتی برای  زیست شناسی تبدیل شوند که این وجه بیرونی اراده وادراک خواهد بود اما اراده وادراک وجهی  درونی دارد که تنها میتوان به نحو مستقیم وبی واسطه درآن مشارکت جست واین وجه درونی جنبه ای بنیادین دارد وپیش شرطی برای هر پژوهشی خواهد بود که خود مقهور هیچ پژوهش علمی نمیشود به عنوان مثال زیست شناس با داشتن  احساسی از آزادی اراده و احساسی از داشتن درکی از واقعیت درآزمایشگاه خود کار میکند و باز با این احساس کتاب مینویسد که خوانندگان در  احساسی از آزادی کتاب را بخوانند وآزادانه درباره اش قضاوت کنند. او مینویسد وقلباً امیدوار است که انسانها را درافق گفتگو وفرهنگ به  دگرگونی وا دارد آنها را وا دارد که با او وارد گفتگو شوند وبیاموزند که نظامهای معیوب  خویش را اصلاح کنند.چنین چیزی مستلزم این است که فرد پیشاپیش آزادی خویش وآزادی مخاطبان خود را به نحو بنیادین مفروض داشته باشد.این آزادی همان جنبه درونی وبنیادینی است که شرط هرپژوهش علمی است و بنابراین، شرط پژوهش، خود، بیرون از هر پژوهشی میماند. اگر احساس میکنید دراین سخن جنبه ای پارادوکسیکال وسرگیجه آور مشاهده میشود درست احساس کرده اید. ما میخواهیم چنان بدویم که میان ما و سایه خودمان فاصله ای ایجاد شود آنگاه از این فاصله استفاده کرده و عکسی از سایه خود بگیریم .  من مغز را بامغزم می شناسم پس همیشه دراین میانه چیزی ناشناخته باقی خواهد ماند چنانکه من با سرم بدنم واشیاء پیرامون را می بینم اما سرم دیده نمی شود.همیشه درنگرش ناظر نقطه کوری باقی میماند وآن نقطه کور همان نکته تواضع وفروتنی است.این نکته تواضع وفروتنی را سقراط دردنیای قدیم وکانت در دنیای جدید درشیوه فلسفه ورزی خود به ماآموخته اند. من با لذت واشتیاق  کتابهایی را می خوانم که به من می آموزد بدنم چه کاری با من می کند ولی این نفی آزادی من نخواهد بود بلکه یادآوری این نکته است که آزادی ام چگونه به نحو کلافه کننده ای با ضرورت گره خورده است.کتابهایی که رفتارها واندیشه های ما را با هورمونها وتغییرات فیزیکوشیمیایی بدنمان توضیح میدهند کمک میکنند تا خویشتن دارتر شده و به دیگران وخود رحمت آوریم و پیوسته محدویتهای انسانی خود را پیش چشم داشته باشیم اما اگر این کتابها بخواهند آزادی وشخصیت مرا با ارجاع کلی به گفتمانی علمی مصادره کنند آنگاه  گوسفندی را از چنگال گرگی نجات بخشیده اند ولی درآخر متاسفانه خود، کارد برگلویش نهاده اند. اینجابه یاد فیلسوف فرانسوی میشل فوکو می افتیم. اگرچه نمیخواهم که مدیر مدرسه، کودک بازیگوشم را تنبیه بدنی کند اما این را نیز نمیخواهم که بی قید وشرط او را به روانپزشک سپارد و ملزم به خوردن فلان وبهمان دارویش کند.آزادی چنان مقدس است که هیچکس نباید آنرا یکسره به نفع خود مصادره کند چه قدرتهای سیاسی، چه گفتمانهای فرهنگی وچه گفتمانهای علمی.

   دکتر علی زاهد - استادیار فلسفه دانشگاه آزاد دزفول

                                                                   

    


[ جمعه 16 تير 1391برچسب:, ] [ 10:4 ] [ علي افضلي ]

با سلام.

حتما تا به حال از خیلی چیزها ناراحت شدید نه؟! کتاب هیچ چیز نمیتواند ناراحتم کند،نوشته آلبرت الیس و ترجمه مهرداد فیروزبخت ووحیده عرفانی، راه ورسم کنارآمدن با مشکلات زندگی و داشتن احساس بهتر در آن هنگام را به شما یاد میدهد و اینکه چه طور وقتی بی جهت خودتان را روان رنجور و ذله میکنید،احساس بهتری پیدا کنید وبهبود یابید.به شما نشان میدهد که خودتان مشکلات هیجانی و رفتاری فعلی خویش را ایجاد میکنید و شما را تشویق میکند وقت و انرژی خود را صرف بررسی و تشریح گذشته خود نکنید،به شما کمک میکند مسؤلیت ناراحت کردن خود را بپذیریدو آن را کاهش دهید.این کتاب گرچه ساده و صریح است ولی ساده نگر نیست وتعلیمات آن عملی و عمیق است.اگر خالصانه به آن گوش دهید و روی استفاده از آن کار کنید به شما قول میدهم از هیچ چیز(آره هیچ چیز)ناراحت نشوید.موفق باشید.

مهدخت نبوی

[ جمعه 16 تير 1391برچسب:, ] [ 9:13 ] [ علي افضلي ]

 

داستان‌سرايي تودرتو، كه يكي از عناصر ساختارِ روايي هزار و يك شب است، روايتي را در درون روايت ديگر نقل مي‌كند؛ به اين معني كه در قصه‌ها نوعي حركت دايره‌وار، يا دوراني، به چشم مي‌خورد كه قصه‌گو از طريق آن پايان را به آغاز پيوند مي‌زند و اين حركت، يا شگرد، را در سلسلة بي پايان قصه‌گويي خود ادامه مي‌دهد. شهرزاد از ابتدا، از همان شب نخست، قصه‌اي را كه آغاز كرده است ناتمام رها مي‌كند و به نقل قصة ديگري مي‌پردازد و پس از آن مجدداً به قصة اول باز مي‌گردد. اغلب اين تودرتويي به دو قصه محدود نمي‌شود، بلكه چندين قصه را در بر مي‌گيرد، و چه بسا خواننده قصة نخست را فراموش كند، و از همين رو شهرزاد ناگزير از يادآوري و تكرار است. تو در توئي قصه‌ها، كه از آن به «داستان در داستان» نيز تعبير مي‌كنند، به هيچ وجه خود سرانه يا تزييني نيست، بلكه اقتضاي روايت‌گري شهرزاد است كه گاه نوعي توازي و تضاد ميان قصه‌ها پديد مي‌آورد و اشتياق ما را به خواندن آن‌ها افزايش مي‌دهد. اهميت صناعت «داستان سرايي تو درتو» در قصه‌هاي «هزار و يك شب» در نحوة كابرد آن است. يعني در نقشي است كه در ساختار قصه ايفا مي كند - نه در صرف كاربرد آن. كاربرد اين صناعت در قصه‌ها، اغلب، باعث مي‌شود كه ما احساس كنيم با طرح و نقشه‌اي  «ناقص» و بدون پايان‌بندي روبه رو هستيم؛ يعني ساختاري كه كامل نيست و «بسته» نمي‌شود و درست در لحظه‌اي كه ما خيال مي‌كنيم همه چيز دارد تمام مي‌شود، قصه دوباره زاده مي‌شود و نوعي «واسازي» صورت مي‌گيرد. به عبارت ديگر، ما با نوعي توازي و تضاد سرو کار داريم؛ يعني با اشکالي از تقابل و تباين که ساختار قصه‌ها را شكل مي‌دهد و باعث گسترش و تداوم آن‌ها مي‌شود. در قصه‌ها دوگانگي و تقابل‌هاي متعددي قابل تشخيص است؛ تقابل‌هاي دوتايي به صورت خير و شر، روح و جسم، نر و ماده، زنده و مرده، مجاز و ممنوع، واقعيت و تخيل، كه هر كدام نظام ارزشي خاصي را نشان مي‌دهند يا بيان مي كنند. اين تقابل‌ها كه هيچ‌گونه آشتي ميان آن‌ها متصور نيست، سر‌انجام به نفع خير و شادماني و زيبايي حل مي‌شوند.روایت گری گسستۀ شهرزاد در پیوندی جدا ناشدنی با وضعیتی است که او در آن قرار گرفته است. با توجه به نقش محوری شهرزاد و ویژگی زنانۀ کنش ها و ایده های او، که در فُرم داستان های تو در تو تبلور یافته است، هزارویک شب  محصول و دستاورد هنر روایت گری زنانه است.در هزارویک شب، شهرزاد ناچار است برای خودش در درون داستانهایش، شنونده ای بیافریند و از این روست که داستان هایش، تو در تو می شوند.

 

در هزار و يک شب سخن گفتن مساوی با زندگی و سکوت برابر با مرگ است. اگر توانستی قصه بگويی، زنده می مانی. قصه گفتن يا حديث ساختن نوعی اعتراف کردن و وصيت گزاردن است؛ يک جور بيانیّه پيش از مرگ است. قبل از مرگ، زير تيغ به هر کس مجال داده می شود قصه بگويد و با قصه گفتن جان خود را از مهلکه در ببرد. قصّه گفتن، حق محترمی است. نه فقط شهريار خون ريز بلکه حتی عفريتی که بچه اش به تصادف و به سهو کشته شده، به قاتل فرزند خود، مجال قصه گفتن می دهد. در اين کتاب، صد داستان داريم که حيات گوينده با قـصه گفتن ادامه می يابد. مهمتر از همه، خود شهرزاد است که، چه در درون قصه و چه در بيرون آن، متضمن استمرار و پيوستگی و نماد حيات است. شهرزاد می پذيرد که حتی اگر قرار است بميرد، بهتر است که به مرگِ خود، نوعی معنا و زيبايی ببخشد.

 

سرّ توفيق شهرزاد نيز در سخنداني اوست: شهرزاد پيروز مي شود چون هم او و هم شهريار و هم تمام اشخاص قصه در اين نكته اتفاق نظر دارند كه اعجاب برابر با زندگي و هم ارز زندگي است. زنده ماندن و يا رسيدن به جلاه و مال بسته به اين است كه سخن نغز و  حديث شگفت انگيز و خوش و طرفه باشد، ورنه زندگي به باد مي رود. شهرزاد و روايان  قصه هاي هزار و يك شب مي كوشند تا در پايان هر شب دو حالت در شنونده ايجاد كنند: استفهام و يا استعجاب. يعني بايد رشته داستان را در لحظه اي قطع كنند كه ميل و علاقه مندي شنونده به شنيدن بقيه داستان باقي بماند و او در انتظار شنیدن بقيه قصه و دانستن پايان آن، وقت گذراني و دقيقه شماري كند. اين حالت استفهام است.

 

حالت استعجاب با وارد كردن واقعه اي و يا قصه اي كاملا تازه كه يا رشته داستان را قطع مي كند و يا با آن جوش مي خورد و پيوند مي زند، برانگيخته مي شود. در حالت اول قصه گو كنجكاوي شنونده را با قطعِ خط مستقيمي كه قصه ميپيمود، بر مي انگيزد و در نتيجه او را براي شنيدن بقيه قصه و يا دنبال كردن خط و رشته افقي داستان از جايي كه قطع شده، حريص و بي تاب مي كند. در حالت دوم توجه شنونده به علت ظهور غير منتظرۀ چيز جديدي كه ناگهان نمایان شده، برانگيخته مي شود.

 

 


 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ] [ 11:51 ] [ علي افضلي ]

اثري كه ما امروز به نام «هزارويك شب»، يعني نمونه‌وارترين قصّه در جهان، مي‌شناسيم محصول نوعي در هم ­آميزي يا سازگاري آفرينش­گري دور و دراز ادبي است كه پژواك فرهنگ‌هاي گوناگون در آن شنيده مي‌شود؛ در واقع نمونه اعلاي نظرية ادبي «بينامتني» يا «بينامتنيت» است كه از رابطة ميان متن‌هاي گوناگون پديد آمده است. آن‌چه از آن به گفتمان شرق شناسي، يعني كشف شرق توسط غرب، تعبير مي‌كنند شالوده‌اش به مقدار فراوان بر اين متن استوار است.

هزارویک شب، یک تاریخ حقیقی است؛ چیزی فراتر از ادبیات رسمی سرزمین­های گوناگون که همواره در بند ذهنیّت یک فرد و محدودیت­های غالب اجتماع، اسیر و زندانی بوده است. اثری رها و بی قیدوبند که بدون واسطه، از تخیّل مردمی بیرون جسته که هیچ­گاه در کتاب­های تاریخ جایی نداشته­ اند، اما جهان را بر دوش­های لرزانشان تا این نقطۀ اضطراب پیش آورده­ اند.  

 

 

 

 
هزار و یک شب کلان‌ترین اثر ادبیات جهانی است که در وسعت و تنوّع، برتر از«رامایانا» ی هندی؛ در غرابت، شگفت‌انگیزتر از«ادا»ی اسکاندیناویایی؛ در تغزّل، شورانگیزتر از«ایلیاد» هُومر و در نیّات اخلاقی، گرانسنگ‌تر از کتاب دستینة «اپیکتتوس» است. خوانندة هزار و یک شب از خواندن عمیق کتاب‌، دریافت متفاوتی خواهد داشت. چنین خوانشی به جای آن که موجب نواخت تخیّل و انگیزش حواس باشد، خواننده را به تفکری دور و دراز می‌برد. تعدّد و اهمیّت موضوع‌هایی که در داستان‌های کتاب، پرورانده شده‌اند، بیدرنگ خصلت دائره‌المعارف گونۀ هزار و یک شب را آشکار می‌سازد. در واقع هزار و یک شب، اگر به درستی بررسی شود، خلاف آنچه بارها تکرار کرده‌اند، فقط کتابی شامل قصه‌های هرزه و پری‌بازی‌های افسانه‌ای نیست، بلکه سراسر قلمروهای زندگی انسان را در برمی‌گیرد. داستان‌های هزار و یک شب ما را به محیط‌ها و محافل گوناگون می‌برد و با اقوام و نژادهایی آشنا می‌کند که هر یک رنگ خاص خود و وجهۀ چشم‌گیر ویژه‌ای دارد.
با خواندن هزار و یک شب، به ­هیچ چیز نمی‌توان اطمینان کرد مگر به نشاط و شادمانیِ خواندنِ خود قصّه‌ها. در اینجا همه چیز، رؤیاگونه است. در این سپیده دم جهانِ قصّه، در این شرقِ افسانه‌ای که هر افقش به سرابی سرگیجه آور می‌ماند، شگفتی‌مان تمامی نخواهد داشت.
«هزار و یک شب با این تلألو و درخششِ تصاویرِ خیال، حوادث، تأثرات، آرزوها، ضرب آهنگها و یاوه‌گویی‌ها در قصّه‌ها، در حقیقت، چیزی جز وضع جامع تمدّن بشری نیست یا آن گونه که در قرون وسطی با ذوق بیشتر می‌گفتند، «آینۀ جهان نما»ست و این به راستی همان چیزی است که هست.»
به نظر می‌آید که جلبِِ نظرِ خواننده و آموزش او به شیوه­های مختلف به همراه نقل و وصف حوادث گوناگون، نیّت اساسی کتاب است. مسألۀ اخلاقی‌ای که به باور ما، اصل و اساس هزار و یک شب می‌باشد این است که چگونه زنی با شاهی خودکامه، زودباور، زودخشم، نادان، سنگدل و وحشی که از همان آغاز، وی را محکوم به مرگ کرده است و او تنها، مهلتی یک شبه برای مردن یا زنده ماندن دارد؛ معامله خواهد کرد؟ شهامت اخلاقی آن زن را با همین معیار دشواری کار، می‌توان سنجید. حربه‌هایش در این پیکار کدامند؟ شهرزاد بی‌گمان زنی زیباست. امّا دختران دیگری که پیش از وی آمده‌اند، نیز زیبا و فسونگر بوده‌اند و با این وجود شاه، آنان را از دم تیغ، گذرانده است. از این رو شهرزاد در این پیکار، حربه‌هایی به کار می‌برد که شاه برای دفع آنها آمادگی ندارد: سلاح دانایی و هوش. بنابراین در هزار و یک شب، شاهد دوئل میان روح‌ و زور، دانایی و نادانی و نور و ظلمتیم و پیروزی با کسی است که از دیگری نیرومندتر است، یعنی آن زن زیبا.
شهرزاد در هزار و یک شب، آن‌گونه که نویسندۀ متن، وی را نقش کرده است، فردی است که در کالبد دانش و شعر، روح و جان می‌دمد و از غالب کسانی که همواره در تاریخ، خواهان دگرگونی جهان و خواستار نوشُدگی اذهان بوده‌اند؛ آزادتر، بانشاط‌تر، هنرمندتر و باورپذیرتر است. شهرزاد که در شکار و تسخیرِ جان‌ها، کارکُشته است، تنها در اندیشة سرگرم داشتن شهریار و حیله‌گری و مکرورزی نیست، بلکه هدف ارجمندتری دارد و آن، نیّت تربیت انسانی، به کمک قصّه است. او در واقع مردی را که انباری متراکم از خشونت و ستبری و نادانی است، باز می‌آفریند و از مرتبة غریزه به خودآگاهی و از کنش‌های شتابزده به تصمیم گیری‌های ارادی، می‌رساند.
تصور بدبینانه و تنگ نظرانۀ شهریار از زن، با شنیدن قصه‌هایی که در آنها، زنان مختلف ظاهر می‌شوند و اندک اندک، زنان دانشمند، موسیقی دان، شیفته جان و وفادار، برجستگی می‌یابند، تغییر می‌یابد و شهريار، مسحور و مجذوب قصّه و آزرده از مصائب یا شیفتۀ حُسن دخترانِ جوانی که شهرزاد حدیث شان را نقل می‌کند؛ می‌بیند که تصاویر جدیدی، جایگزین چهره‌هایی شده‌اند که ذهنش را آسوده نمی‌گذارند و می‌آموزد که باید جمال صورت با زیبایی سیرت، قرین باشد و در ورای سود جویی‌های هرزگی، عطیۀ عشق یگانه و خالصانه را کشف ‌کند. 
   این چنین است که هر چه در بررسی هزار و یک شب پیش می‌رویم بیشتر یقین می­کنیم که هزار و یک شب، جُنگی از قصه‌های کهن که تصادفاً گردآمده‌اند و چهل تکّه‌ای از داستان ‌های رنگارنگ که فقط به قصد حفظ میراثِ در حال نابودی دوران گذشته‌، جمع‌آوری شده‌اند، نیست.« این مایه‌ها و مضامین پرنقش و نگار با همۀ غنا و تنوعشان، تنها پوششی است بر نیّت آموزش». شهرزاد در حق شهریار کاری را می‌کند که سقراط در « ضیافت» کرد؛ یعنی کوشش برای آموختن فرضیۀ عشقِ کامل به دوستانش. شهرزاد هر آنچه شهریار نمی‌دانست و خودش می‌دانست یعنی « هنر زیستن » را، به وی آموخت...
شهرزاد مظهر زنانگي در جهاني است كه زيبايي، دوشيزگي و زنانگي اش براي زنده ماندن او متقاعد كننده نيستند. جهاني كه شاه هر شب، زني را به حجله مي آورد و بامداد، به جلادش مي سپارد، در دنيايي كه شهرزاد مي داند پدرش هر روز با كفني زير بغل، به دربار مي آيد تا زنانگي كشته شدۀ دخترش را باز پس گيرد. براي او روشن است كه زنانگي اوفقط در زن بودن او نيست، از زنانگي، چه طرفي مي توان بست هنگامي كه زن بودن، به معناي زنده بودن نيست. شهرزاد پيوسته از زبان زنان و مردان داستان هايش فرياد بر مي آورد كه دوستت دارم، ولي مي­داند كه اين صدا را گوش شنوايي نيست. همين شهرزاد ناچار است بارها و بارها- نه از زبان داستان- كه در خوابگاه پادشاه تكرار كند كه مرا نكُش تا حديثي خوشتر بگويم و ملك اين صدا را مي­شنود. از اين رو شهرزاد مي داند كه در اين جهان، هستنِ او ارتباطي با زيبايي   هوش­ربا و زنانگي­ اش ندارد و تقويم روز شمار زندگي ­اش، وابسته به داستان­گويي اوست. پس شهرزاد تمامت زيبايي، هوش­ربايي و زنانگي را در روايتش مي­آميزد و تقويم شب شمار زندگي­ اش، در روايت داستان­هاي بلند ودنباله­ دار، از شبي به شبهاي ديگر تا هزار و يك شب به درازا ميكشد. ولي آيا شهرزاد مي­تواند تا ابد داستان بگويد؟ هرگز. او روايت­گري را تا آنجا ادامه مي­دهد كه بتواند دوباره به زندگي ­اش باز گردد.
هر کس که دریافته باشد رؤیا، غنای جزئیات زندگی را دارد و زندگی، برخوردار از شکوه رؤیاست، از دنبال کردن شهرزاد در سفر شگرفش برفراز مرگ، به وجد خواهد آمد.
[ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ] [ 13:43 ] [ علي افضلي ]

سلام.

من چند تا کتاب خوب و عالی سراغ دارم.یکی از اونا رو امروز بهتون معرفی می کنم

 مجموعه جدید اشعار سید علی صالحی با نام -ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر میشوند-
بسیار بسیار زیباست.نمونه ای از اونو براتون در ادامه میارم..با تشکر: لیلا عباسی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه یاسوج
 
 
بی تو زیستن
 
 
چیزی جز مرور مردن نیست
 
 
 
*******
 
 
خیلی ها نمی دانند
 
 
وقتی ابر هست
 
 
همه جا ابر هست
 
 
اما آسمان ابری
 
 
همیشه علامت باران نیست
 
 
********
 
 
مهم نیست که مرا
 
 
از ملاقات ماه و گفتگوی باران
 
 
بازداشته اند
 
 
من برای رسیدن به آرامش
 
 
تنها به تکرار اسم تو
 
 
بسنده خواهم کرد
 
 
*********
 
 
چرا آب رفته به جوی
 
 
به روی خود نمی آورد
 
 
که این ریگ های ته مانده از تکلم تو
 
 
در کف هفت دریا چه می کنند
 
 
*********
 
 
زنهار
 
 
او که باد می کارد
 
 
تنها توفان تشنه درو خواهد کرد
 
 

 

[ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ] [ 14:0 ] [ علي افضلي ]

سلام..

انشالله از هفته آينده بخش ثابتي را در وبلاگ، به موضوع كتابخواني اختصاص خواهم داد..در اين بخش هر كدام از دوستان ميتوانند كتابي را كه خوانده اند معرفي ، تحليل و نقد نمايند، يا  خلاصه اي از آن را بنويسند و يا حداقل كتابي را براي خواندن به ما معرفي نمايند.. موضوع كتاب مهم نيست، مهم جالب بودن آن است.نظرات خودتان را در بخش نظرات مربوط به همين مطلب وارد نماييد و يا به آدرس ايميلم ali.afzali.57@gmail.com ،ارسال داريد تا به صفحه اصلي وبلاگ منتقل گردد.سپاسگزارم.

[ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ] [ 8:33 ] [ علي افضلي ]

سلام..

تمامي نمرات مربوط به دانشكده اصول دين اعم از كلاسهاي حضوري، كم جمعيت و معرفي به استاد تحويل آموزش شد..انتظار ما كماكان بيشتر است به خصوص از دانشجويان ادبيات عربي ترم 6.

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ 10:5 ] [ علي افضلي ]

با سلام.نمرات درس إعراب(2) از 15 نمره پایان ترم به شرح ذیل است:

 

 

88127001              :        8.75

88127002              :        6.75

88127003              :        11

88127004              :        7.5

88127005              :        9.25

88127006              :       7.25

88127007              :       7.5    

88127009              :       9.5

88127010              :       7.75

[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ] [ 16:7 ] [ علي افضلي ]

سلام..نمرات درس صرف دانشجویان کارشناسی زبان و ادبیات فارسی به شرح ذیل از 15 نمره اعلام میشود..دانشجویان تا روز 5شنبه ساعت 12 ظهر فرصت دارند با مراجعه به دفترم، برگه هایشان را ملاحظه فرمایند:

7

900530590

5

900263678

7.25

900259965

10

900252361

5.75

900244203

6

900259287

3.75

900259034

5.75

900260852

5

900263186

4.25

900260651

2.75

900251719

3.25

900534068

8

900259656

3.75

900263379

3

870291909

1.75 

5.5

8

860251283 

900242670 

900263600

 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ 15:39 ] [ علي افضلي ]

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ 12:56 ] [ علي افضلي ]

.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

من علي افضلي هستم.دوست داشتم فضايي براي ارتباط با استادان اهل نظر و دانشجويانم داشته باشم.اين وبلاگ،به نوعي صفحه شخصي من است بنابراين طبيعي است كه فضاي آن با كلاس درس متفاوت خواهد بود و اساسا تلاشي در جهت اينكه اين وبلاگ موضوعات علمي محض را پوشش دهد،بعمل نخواهد آمد هرچند از طرح مسائل و مطالب علمي به شدت استقبال خواهم نمود.شما نيز هر آنچه مي پسنديد ميتوانيد ارسال داريد..سپاسگزارم
امکانات وب